دستگاه ویبراتور

چند روز پیش، طبق روال و عادت همیشگی، احوال‌پرسی از بیماران را تلفنی دنبال کردم. بعد از چند بوق، صدای بم و مبهمی را از پشت تلفن شنیدم، چندین بار سیم تلفن را چک کردم و مشکلی نبود. اصلا صدای فرد پشت تلفن را نمی‌شنیدم.

صدای مخاطب، اصلا معمولی نبود و حتی برای بعضی افراد ترسناک، بالاخره صدا واضح‌تر شد. یک نفر دیگر از اعضای خانواده، تلفن را گرفته بود.

…… سلام حالتان خوب است؟ ……..

احوال‌پرسی را انجام دادم و سریع، شماره تلفن آقای …… را گرفتم. او سال‌ها بود که به بیماران مکسا کمک می‌کرد. وقتی وخامت حال بیمار را تعریف کردم، موافقت کرد تا یک دستگاه ویبراتور حنجره برایش بخریم.

امروز، بیمار به همراه اعضای خانواده‌اش آمد مکسا، هم می‌خواست تشکر کند و هم در جلسات آموزشی شرکت کند.

صدایش دیگر مبهم، گنگ و ترسناک نبود، همسرش می‌خندید و خودش خوشحال از اینکه صدایش را می‌شنوند.